بعد از اینکه همه ی
جوانب رو برای ترک وطن و انتخاب آلمان برای تحصیل در نظر گرفتین ,با به
ظاهر سخت ترین قسمت این پروسه ی بلند مدت یعنی " یادگیری آلمانی" رو به رو می شید!
شاید چیزی که خیلی از ما رو از تحصیل تو یه کشور آلمانی زبان منصرف میکنه, زبان آلمانی و ترس ناشی از این برداشت رایج اشتباه
باشه ,که این زبان برای یادگیری و ادامه تحصیل گزینه ی مناسبی نیست! مثل
چندین موردی که من شخصا دیدم و با توجه به داشتن همه ی شرایط دیگه برای
تحصیل در آلمان حاضر به یادگیری آلمانی نشدن و از تحصیل در آلمان انصراف
دادن!
اما اصولا چی آلمانی رو انقدر سخت جلوه می ده ؟ چرا کسی به راحتی زیر بار
یادگیریش نمیره ؟ یا چی باعث میشه این جمله رو زیاد بشنویم ؟ "باید آلمانی یاد بگیرم تا بتونم تو آلمان درس بخونم ؟! نه! ممنون!"
دلیل این ترس برمیگرده به بی اطلاعی از این زبان ,یا هر زبان دیگه ای! بذارین داستان خودم با آلمانی رو بگم, که جزء یکی از بهترین خاطره های زندگیمه !
داستان از شهریور 90 شروع شد. وقتی من تصمیم گرفتم آلمان انتخاب کنم برای
تحصیل به دلایلی که بعدا میگم ... خب باید اعتراف کنم که من هم مثل خیلی
دیگه از یادگیریش میترسیدم ... "من با کلی زحمت و هزینه یه مقدار تونستم انگلیسی یاد بگیرم" "اگه وسط راه متوجه شدم که نمیتونم برم آلمان و من موندم و کلی هزینه و وقت و انرژی که صرف این زبان شده چی؟!!" "شنیدم قواعد و دستور زبانش خیلی سخته" "اصلا نمیتونم صداشون رو تحمل کنم. فقط میدونم زیاد از خ استفاده میکنن" و ... به هر حال دل به دریا زدم!
7 مهر 90 بود که برای اولین بار کلاس آلمانی رو تجربه کردم! یه کلاس فوق فشرده ... 7 روز هفته حتی جمعه ها
... روزی 4 ساعت! کلاس یه کلاس فوق فشرده بود برای کسایی که تصمیم نهایشون
گرفته بودن برای آلمان! همه راسخ و با اراده! کلاس 10 ماه طول میکشید (
1000 ساعت ) و در انتها به امتحان معروف زبان آلمانی یعنی DSH
( که البته دیگه در ایران برگزار نمیشه) ختم میشد ... در حقیقت این کلاس
بچه ها رو اماده میکرد برای امتحان DSH در آلمان! کلاس با کتاب Menschen شروع شد که یه کتاب برای مبتدی هاست!
روزهای اول سخت بود ... شاید مثل هر زبان دیگه! خوبیش این بود که همه چیز
مرتب و منظم و طبقه بندی شده یادگرفته میشد ... تکرار, استفاده از فلش
کارت,
و مهمتر از همه تمرین روزانه ی نوشتن بود! فرقی نمیکرد چی باشه! مهم این بود که بنویسیم حتی Hallo باید نوشته میشد! تمام قوانین نگارش باید رعایت میشد! خودم رو ملزم کرده بودم حتی از نقطه ی آخر جملات نگذرم! باید نوشته میشد چون من میخواستم به عنوان یه دانشجو تو آلمان درس بخونم
... در ظاهر چیز مسخره ای به نظر میاد یه نقطه یا علامت سوال یا رعایت
بزرگی حروف برای اسمها یا اول جمله ها. ولی باید رعایت میشد! باید عادت
میکردم! هیچ وقت هیچچچچچ وقت نگارش فارسی رو انقدر خوب یاد نگرفته بودم (
همونطور که الان مشخصه تو نوشته هام! ) ... اما چرا انقدر اصرار روی مهارت
نوشتن ؟! این برمیگرده به این مسئله که این مهارت تنها مهارتی هست که سخت تر و دیرتر از بقیه به دست میاد و تنها و تنها به شرط تمرین مداوم و حتی روزانه در سطح های اولیه زبان آلمانی مثل A1, A2, یا B1 ...
به هر حال روزهای اول گذشت و سطح ها و کتاب ها یکی یکی تموم شد ... سطح های
بالاتر رسید B2 و بعد … C1و علاقه ی من به آلمانی تا حدی بالا گرفت که
تصمیم گرفتم تا وقتی کارای ویزام حل بشه با آلمانی در ارتباط بمونم! واسه
همین 1 ماه که دانشجوی مترجمی آلمانی هستم ... البته موقتا
دانشجو هستم و به محض اینکه ویزام بیاد انصراف میدم و میرم ...
خلاصه این بود داستان من و آلمانی ... یادگیری این زبان یکی از بهترین
تصمیم هایی بود که گرفتم حتی اگه نتونم برم آلمان پشیمون نیستم که آلمانی
یاد گرفتم! فارغ از هر نتیجه ای و اینکه چقدر مسیر زندگیم رو عوض کرد واقعا
دوسش دارم!
اما گذشته از اینا یکم به صورت مدون از یادگیری اکادمیک آلمانی بگم و آموزشگاه ها ,منابع و کتابها ...
آلمانی از 5 یا 6 سطح استاندارد تشکیل شده که هر سطح برای آموزش به دو یا 4
سطح دیگه تقسیم بندی میشه! شیوه تقسیم بندیش تو اموزشگاه ها متفاوته.
هرکدوم از این سطح ها تقریبا 100 یا 150 ساعت طول میکشه که باز هم اعداد
تو این زمینه میتونن متفاوت باشن!
سطح A1 : تو این سطح آلمانی یکم سخت به نظر میرسه که طبیعی هم هست و بیشترین انصراف از یادگیری آلمانی تو این سطح
و کمی تو سطح A2 اتفاق میوفته! الفبای آلمانی, اعداد, جملات ساده مثل
احوالپرسی, طرز تلفظ کلمات و حروف تو این سطح یاد گرفته میشن! اما مهمترین
اتفاقی که تو این سطح میوفته یادگیری پایه ای و اصولی قواعد این زبانه!
مثل یه قاعده ی مهم ,که تو یه جمله ی ساده, فعل فقط و فقط در جایگاه 2 جمله
باید باشه ! اگه تو این سطح و سطح بعدی خوب کار کنین میبینین که آلمانی
چقدر لذت بخش میشه تو سطح B1 ! خودتون تعجب میکنید از پیشرفتتون تو این
زبان! تجربه ی شخصی من که اینطور بود حداقل! در پایان این سطح انتظار میره
بتونین جمله های خیلی ساده رو متوجه بشین و استفاده کنین ...
سطح A2 : همونطور که بالا توضیح دادم این سطح
هم خیلی مهم به حساب میاد برای یادگیری پایه ای این زبان! تو این سطح
گرامر رنگ پیچیده تری به خودش میگیره و مثلا با پدیده ای به نام Nebensatz
و انواع مختلفش آشنا میشیم که از مشکلات همیشگی کسایی هست که میخوان
آلمانی یاد بگیرن! داشتن یه کتاب تمرین گرامر خوب فکر میکنم تو این سطح
الزامی باشه و خیلی کمک بکنه به جا افتادن مطالبی که با قواعد دستوری ما
جور در نمیان! میگن برای ویزای ازدواج این سطح از دانش المانی برای گرفتن
ویزا کافی هست ... یعنی در حقیقت یه دانش معمولی برای استفاده ی روزمره از
آلمانی نه چیزی بیشتر از اون! در اخر فراموش نکنین که این دو سطح پایه ای
آلمانی چقدر مهم هستن برای آیندتون تو این زبان و احتمالا برای آینده ی
تحصیلی و شغلیتون در آلمان!
سطح B1 ( و B1+ ) : بعد از اینکه دو سطح اولیه و مهم آلمانی رو خوب تمام کردید, میرسید به نقطه ی عطف آلمانی ... اینجا جایی هست, که شما خودتون رو از بقیه میتونین متمایز کنید تو دانش زبانی, ولی چرا ؟ چون این سطح به شما این اجازه رو میده, و در حقیقت دستتون رو انقدر باز میذاره, تا بتونید از دانش پایه ای زبانتون که در A1 و A2 یاد گرفتید به بهترین شکل استفاده کنید, تا آماده ی ورود به سطح پیشرفته ی B2 بشید...